امور تربیتی و مهارت های آداب زندگی

این وبلاگ گامی کوچک در راستای تحقق همت مضاعف و کار مضاعف در عرصه ی تربیت و آشنایی با مهارت های آداب زندگی اسلامی برداشته است

امور تربیتی و مهارت های آداب زندگی

این وبلاگ گامی کوچک در راستای تحقق همت مضاعف و کار مضاعف در عرصه ی تربیت و آشنایی با مهارت های آداب زندگی اسلامی برداشته است

تاملی در تربیت اسلامی

مقدمه امروزه ما وارث جهانی پر از ناکامیها، شکستها، بیمناگی ها و سرخوردگیها هستیم، کنار نهادن عقل و خرد و پیروی از امیال درونی، غرایز حیوانی و خودخواهی ها، انسان هایی بی رحم، بی منطق و تخریب گر ساخته است. وجود اینهمه بی عدالتی، سرگشتگی، جنگ و بسیاری از رفتارهای غیرعقلانی، مو ید این امر است که بشر امروزی قبل از هر چیز به تربیت کردن نیاز دارد. اکنون فن آوری های علمی روزافزون گشته است و می رویم تا خود محصور محصولات خود باشیم. در کنار این پیشرفتهای دور از انتظار جای چیزی خالی است. چیزی که به علم جهت می دهد و آن چیزی جز اخلاقیات نیست. نبود تربیت صحیح و اخلاقیات موجب شده است که امروزه ما بیش از پیش مستعد آن باشیم که به همنوعان خود آسیب برسانیم. مایر (1374) معتقد است که برای حل مشکلات موجود جهانی سه راه حل وجود دارد; جنگ، انقلاب و تربیت. به اعتقاد وی جنگ کابوس تصویر ناپذیر است و انقلاب روش بیمناکانه ولی تربیت است که به آرامی انسان را رو به تکامل می برد و او را متوجه امکانات خلاقانه خود می کند. تربیت است که به انسان جهت می دهد و او را هدفمند می سازد و تربیت تنها داروی درد بشریت است. تعریف تربیت تربیت به طور سنتی به صورت ایجاد عادت از طریق بکارگیری شیوه های تنبیه و پاداش تعریف شده است. نگاه سنتی تربیت ناظر بر فرایندی بوده است که طی آن حداقل دو نفر، یکی به عنوان معلم یا مربی و دیگری به عنوان متربی به صورت بالا - پایین با یکدیگر ارتباط دارند. در اینجا مربی دارای ویژگیها، مهارتها و توانمندیهایی است که می خواهد آن را به متربی انتقال دهد. این که این انتقال بالا به پایین است بدین معناست که صرفا یک جریان یکسویه و یک طرفه که در آن معلومات مربی به متربی جریان پیدا می کند، بین آن دو برقرار است. این انتقال مهارتها و معلومات از طریق امر و نهی کردن و تنبیه و پاداش صورت می گیرد. در این فرمول که تمامی اطلاعات از طریق مربی به متربی جاری می شود، متربی چاره ای جز اطاعت بی چون و چرا ندارد. چنین سیستمی اگر چه قدیمی است اما هنوز در پاره ای از جوامع سنتی ، روستاها و مکانهائی که کمتر در معرض پیشرفتهای تکنولوژیک و علمی بوده است به راحتی دیده می شود. در بسیاری از شهرها و روستاهای کشورمان، یکی دو دهه شاهد چنین وضعی بوده ایم. تعلیم مکتب خانه ای و تربیت پدر - فرزندی از خصوصیت چنین سیستمی است. اگر چه چنین تربیتی خالی از اشکال نیست ولی به نظر می رسد جوامع کوچک و کمتر توسعه یافته از چنین سیستم تربیتی فایده زیادی می برند. در این جوامع ساده افراد زندگی روزمره خود را به دور از گرفتاریهای امروز جهان سپری می کنند. در چنین سیستمی پسر دنباله رو پدر است و هم از جهت ویژگی های روان شناختی و شخصیتی و هم از نظر منش و شیوه زندگی بسیار به پدر شباهت پیدا می کند. نجارزاده، نجار و رعیت زاده، رعیت می شود. در اینجا تعارض در انتخاب وجود ندارد، چون شق دیگری باقی نمی ماند تا انتخاب شود. همه چیز از قبل تعیین شده است. در واقع شاید بتوان گفت که گرفتاریهای جهان امروز وقتی از طریق تکنولوژی به جوامع ساده تر سرایت پیدا کرد، همه ساختارهای موجود آن را به هم زد. شکی وجود ندارد که تعلیم و تربیت مدرن بود که جوامع سنتی را از هم پاشید. کاربرد روشهای علمی در تعلیم وتربیت، ویژگی مشخص تربیت مدرن و امروزی است. رابطه یکسویه مربی و متربی در این شیوه مردود شناخته شده است. این رابطه اجباری نیست و در آن مسائل مربوطه به انگیزش متربی لحاظ شده است. چنین سیستم تعلیم وتربیتی است که موجب ایجاد تغییرات نسبتا ثابتی در فرد می شود. در این سیستم، تکنولوژی در خدمت تربیت قرار می گیرد و تربیت، انسان را به استفاده بهینه از تکنولوژی رهنمون می سازد. جریانی که هیچگاه در این عصر به وقوع نپیوسته است و کماکان انسان در خدمت تکنولوژی قرار دارد. اگر چه از ویژگیهای تعلیم و تربیت سنتی عدم توجه به تفاوتهای فردی و خلاقیت افراد است، در تربیت مدرن و علمی بیشتر سعی بر شکوفا ساختن استعدادهای افراد است. اگر از تعاریف متعددی که برای تربیت وجود دارد بگذریم، به طور کلی می توان تربیت را جریانی دانست که به طور مستمر در جهت رشد همه جانبه فرد (اعم از جسمانی، شناختی، روانی، عاطفی و اجتماعی و دینی) و شکوفا ساختن استعدادهای او است (شریعتمداری، 1367). در این معنی تربیت اعم از آموزشهای رسمی و غیر رسمی است و کلا هر جریانی را در برمی گیرد که در جهت تغییر و اصلاح تجربیات فرد است. به این ترتیب، تربیت فرایندی است که در سراسر عمر انسان اتفاق می افتد و قاعدتا جنبه تکاملی، رشدی و صعودی دارد، بدین معنی که هر چه جلوتر می رویم فرد شکوفاتر می شود. نظریه ها و مدلهای تربیت بسته به اینکه دیدگاه ما نسبت به انسان چگونه باشد، آیا او را موجودی ذاتا بد و شرور بدانیم یا ذاتا خوب و یا مانند لوح سفید و زمینی مستعد کاشتن هر نوع محصول، مدلهای تربیتی گوناگونی ارائه شده است. بعضی از اندیشمندان انسان را موجودی ذاتا شرور می دانند. توماس هابز معتقد بود که انسان را باید تربیت کرد و اخلاق حسنه به او آموخت. این تربیت است که انسانها را به سوی نیکی و خوبی هدایت می کند. به نظر هابز اگر انسان تربیت نشود طبیعت ناپاک و سرشت بد خود را نشان خواهد داد. در عوض لاک، فیلسوف انگلیسی قرن هفدهم، معتقد بود که انسان موجودی است دارای ذهن و سرشتی تهی از هر ویژگی. بنابراین در جواب این سو ال که ذهن از کجا این همه مواد برای استدلال و شناخت می آورد او جواب می دهد; از راه تجربه. از تجربه است که همه دانش ما سرچشمه می گیرد و از تجربه است که سرانجام دانش حاصل می شود. به نظر لاک محیط در پرورش و تربیت انسان نقش اساسی دارد. ما از راه تقلید و پاداش و تنبیه می آموزیم. به عنوان مثال اگر کودکی ببیند که والدینش در قبال موفقیتهای دیگران آنها را شماتت می کنند او نیز می آموزد که نسبت به دیگران حسود باشد. حال اگر در این حین پاداش دریافت کند و کار او از طرف والدین تایید گردد او سعی می کند که حسادت خود را تقویت کند. لاک هدف اصلی تربیت و تعلیم را کنترل خود می داند (کرین، 1375). فرد از طریق تربیت یاد می گیرد که بر اعمال و رفتار خود تسلط یابد، رفتارهای تکانه ای از خود بروز ندهد و قبل از انجام هر عمل و رفتاری در قبال آن اندیشه کند. او پایه همه فضیلتها را در این می داند که فرد بتواند از ارضای خواسته های خود دست بردارد. به نظر لاک پاداش و تنبیه فیزیکی از راههای تربیت است و بهترین پاداش، تمجید و ستایش و بهترین تنبیه، عدم قبول و ابراز نارضایتی و تقبیح است. روسو، فیلسوف سوئیسی قرن هجدهم، برخلاف لاک معتقد بود که کودکان محفظه های خالی یا الواح نانوشته نیستند، بلکه حالات و روشهای خاص خود را از نظر احساس و اندیشه دارا می باشند. آنها مطابق با طرح طبیعت رشد می یابند و ما باید تنها تسهیل کننده این رشد باشیم. او انسانها را با طبیعت پاک می انگاشت و معقتد بود که اگر بگذاریم طبیعت کار خود را می کند، هر چند نهایتا انسانها تحت انقیاد و بندگی نیروهای اجتماعی درمی آیند. روسو در کتاب معروف خود به نام امیل اندیشه های تربیتی را بیان داشته است. امیل پسر فرضی است که روسو آن را رشد داده است. او معتقد است که امیل خود توسط نیروهای طبیعی خود خواهد آموخت، راه خواهد رفت و شروع به سخن گفتن خواهد کرد. چیزی به امیل تحمیل نمی شود، بلکه آزاد گذاشته می شود تا خود اشتیاق پیدا کند. امیل می آموزد هر چیزی را براساس تجربه خود داوری کند. بدین سان او می تواند به درستی بیندیشد و عمل کند. به علاوه از زمانهای قدیم تربیت با دین به گونه ای آمیخته بود.هر جامعه ای براساس مذهبی که برای خود برمی گزیند سعی می کرد افراد جامعه خود را برای برپاداشتن سنتهای مذهبی و آداب و رسوم دینی تربیت کند. تربیت در اسلام در اسلام اهمیت خاصی به تربیت فرزند داده شده است، چرا که یکی از حقوق اساسی فرزند نسبت به پدر تربیت درست اوست. در اهمیت تربیت در اسلام همین بس که در قرآن مجید از یکی از اهداف عالیه بعثت پیامبران به عنوان تزکیه (تربیت) نام برده شده است. تربیت در اسلام با معانی و تعابیر مختلفی بکار رفته است. در یک تعبیر، تربیت به معنای رسیدن به رشد است. آیه 1 سوره جن ناظر بر این تعبیر است. در این آیه هدف قرآن هدایت به حق و کمال عقلی است. آیات دیگری مانند 256 سوره بقره، 10 سوره جن و 10 سوره کهف ، نیز ناظر بر همین معنا از تربیت هستند. در جای دیگر قرآن مانند آیات 29 و 38 سوره غافر ماموریت پیامبر اسلام هدایت به راه کمال ذکر شده است. هدایتی که در آن فرد، در راه مستقیم (صراط المستقیم) گام برمی دارد. در سوره آل عمران آیه 164 آمده است که همانا خداوند بر افراد با ایمان منت نهاد و برای آنان پیامبری را مبعوث کرد تا آنان آیات الهی را تلاوت کنند و انسانها را از آلودگیها برهانند (تزکیه کنند) و به آنها کتاب و حکمت بیاموزند. و یا در نهج الفصاحه، پیامبر اکرم (ص) می فرماید: "من برای به کمال رساندن خوبیهای اخلاق مبعوث شدم". بنابراین تزکیه نفس باعث رستگاری می شود وتربیت باعث به کمال رسیدن ابعاد معنوی و شخصیتی انسانها می گردد. در این میان پرمعناترین تعبیر از تربیت اسلامی همان تعبیر به تزکیه است. در آیه دوم سوره جمعه، هدف از بعثت رسولان و پیامبران آگاه ساختن انسانها از نشانه های الهی، تزکیه آنها و علم آموزی به آنها عنوان شده است. این سه هدف بزرگ الهی جز برترین اهداف تربیت اسلامی است (مکارم شیرازی، 1367). هدف اول یعنی آگاه ساختن انسانها به نشانه های الهی جنبه مقدماتی دارد و در آن سعی می شود کودک با رشد گیرنده های حسی خود مخصوصا دیدن و شنیدن بتواند به تفکر و تاملی درست در عالم خلقت برسد. در مرحله بعد کودک یاد می گیرد که از انجام رفتارهای غیراخلاقی و غیرانسانی بپرهیزد و فضائل و کمالات انسانی را در خود رشد دهد. درمرحله سوم و آخرین مرحله تربیت، کودک شروع به علم آموزی می کند تا بیشتر از پیش رو به سوی کمال برود. پس بنابراین در تربیت اسلامی سه مرحله وجود دارد که در سطور بعدی به تفضیل در این باره بحث خواهیم کرد. ویژگیهای تربیت اسلامی تربیت در اسلام جنبه دینی هم دارد. بدین معنی که اگر در ادیان دیگر تربیت وجود دارد صرفا به تربیت دینی پرداخته می شود. ولی در تربیت اسلامی، تربیت دینی تنها یک جنبه از تربیت است. تربیت اسلامی جامع است از این نظر که شامل پرورش جسم ، روح، فرد و جمع ، دنیا و آخرت می شود (احمدی، 1364). تربیت در اسلام تنها انجام مناسک دینی نیست. بلکه پروراندن هر صفت و کمالی است که انسان به عنوان جانشین خدا بر زمین و انسان به عنوان انسان باید دارا باشد. آیات، روایات و توصیه های دینی متفاوتی را می توان یافت که در آن نه تنها به عبادت وانجام مراسم دینی توصیه شده است بلکه کسب کلیه فضائل و دوری از هر حیوان صفتی سفارش شده است. همه اینها نشان می دهد که تربیت اسلامی تربیتی کامل و همه جانبه است. از دیگر ویژگیهای تربیت اسلامی این است که تمامی تلاشهای تربیتی یک مسیر را دنبال می کنند و آن عبادت و بندگی خدا و تسلیم رضای او بودن است. این ویژگی مخصوص تربیت اسلامی است و در هیچ یک از مدلهای تربیتی وجود ندارد. در بهترین روشهای تربیتی فرد خدمتگزار جامعه است و هدف والاتری وجود ندارد. از ویژگیهای دیگر تربیت اسلامی تاکید آن بر تربیت شناختی است. آنقدر که در تربیت اسلامی بر پرورش تفکر و علم آموزی تاکید شده است در هیچ یک از مدلهای تربیت چنین سفارش نشده است. همانگونه که متذکر شدیم، قرآن هدف از بعثت پیامبران را تعلیم علم و حکمت می داند. اهداف تربیت اسلامی هدفهای تربیت در طول تاریخ انسان تغییرات زیادی داشته است. همانگونه که بیان شد، در جوامع ابتدائی هدف از تربیت بیشتر برای حفظ سنت ها و ثبات وضع موجود بوده است. در جوامع دینی تربیت در جهت آموزش اصول مذهبی، سنتها و عقاید دینی بوده است. در جوامع دیگر مانند روم باستان هدف از تربیت قبل از هر چیز پرورش شهروند خوب ، فردی که آماده فداکاری برای سرزمین خود باشد بوده و در عصر جدید و طبعا علمی، تربیت شدیدا بر اهداف علمی استوار است. این امر مخصوصا بعد از انقلاب صنعتی شدت گرفت و پایه های تربیت نوین بر روان شناسی علمی و زیست شناسی گذارده شد (مایر، 1374). از دیدگاه مایر هدفهای تربیت عصر جدید عبارتند از : تفکر، تامل، شناخت فرهنگ وهنر، پرورش خلاقیت، درک و کاربرد دانش، تماس با اندیشه های مهم، روی آوری به ارزشهای معنوی و اخلاقیات، کسب مهارتهای اساسی مانند خواندن، نوشتن و زیبایی شناسی، کارآمدی شغلی ، پرورش حس احترام به همنوع و خانواده، شهروند مو ثر ، سلامت بدنی ، رشد شخصیت، رشد و گسترش علائق و صلح جویی. در اسلام هدفهای تربیتی مطابق با شان انسان و هدف از خلقت آدمی است. اسلام دین کاملی است. در یک فرآیند کلی ظهور دین اسلام، یک جریان تربیتی را پشت سر نهاد . نگاهی به سیر تکامل دین اسلام مو ید این نظر است. تمامی پیامبران از آدم تا خاتم یک هدف را دنبال می کردند که تکامل آن در دین اسلام دیده شد. اسلام به یکباره ظهور نکرد. بلکه انسانها را به تدریج آماده پذیرفتن خود نمود. رشد هدفهای تربیتی در دنیای مدرن و فرا مدرن امروز در اهداف مادی و دنیایی محدود شده است و هدفهای اخلاقی، معنوی و روحانی در فرع قرار دارد. در اسلام این مزیت وجود دارد که هدفهای تربیتی بر محور خودشناسی ، خداشناسی و تقرب و رضای الهی دور می زند (حسینی مسروری، 1367). هدفهای تربیتی در اسلام از نظر شریعتمداری عبارتند از : تقوی و پرهیزگاری، آموزش حکمت، پرورش عدالت خواهی، تکامل انسان، استقلال فردی، پذیرش مسو ولیت فردی، تغییر رفتار، احترام به انسان، ایمان به صلاحیت مردم، پرستش خدا، برادری و همکاری، دوستی با ملل دیگر و پرورش روح اجتماعی. از نظر شریعتمداری ویژگیهای تربیت اسلامی عبارتند از: الف) جنبه هدایتی بودن فرد در زمینه های عقلانی، اجتماعی، عاطفی و بدنی. ب ) جنبه پویائی در رشد یا بندگی هدفها و انعطاف پذیری روشها ج) جنبه انقلابی بودن مکتب اسلام بدین معنی که در اسلام هم نظام پویا وجود دارد و هم مبارزه با استعمار و استثمار. مطهری (1369) هدفهای تربیت اسلامی را در : تقویت اراده، عبادت و نیایش، محبت، تقویت حس حقیقت جوئی، مراقبه و محاسبه، تفکر، محبت اولیا، ازدواج ، جهاد و کار می داند. مشابه هدفهای ذکر شده، (احمدی، 1364) هدفهای زیر را از اهداف تربیت اسلامی می داند; اول پرورش ابعاد وجودی و شخصیتی انسان و شکوفا کردن تمامی استعدادهای او. دوم، حرکت دادن انسان به سوی خدا، سوم آگاه کردن انسان از پایگاه و جایگاه خویش در جهان. چهارم، پرورش قدرت تشخیص در انسان از طریق مشاهده، تجربه، تفکر و تعلیم. پنجم، پرورش روح حقیقت جویی. ششم ، پرورش افرادی مو من، متقی و عامل به خوبیها. هفتم ایجاد روح برادری، برابری، تعاون احسان و ایثار. هشتم، پرورش روحیه تلاش و مبارزه با فقر. آنچه مسلم است هدف اساسی تعلیم و تربیت اسلامی همان هدفی است که انسان برای آن آفریده شده است و آن هدف جز شناخت فرد، پی بردن به عظمت خداوندی و طی کمالات انسانی نیست. پس می توان گفت یکی از اهداف تعلیم و تربیت اسلامی شناخت خود و پیرامون خود است. فرزندانمان را باید بگونه ای تربیت کنیم که مشتاقانه در پی کشف خود و محیط خود برآیند. از ابتدای تولد خوشبختانه این ودیعه درونی یعنی جستجو و کشف محیط به طور ذاتی در وجود ما نهفته است. ما می توانیم به روش بسیار دقیق و هوشمندانه آن را هدایت نمائیم مسلما اگر این نهاده درونی نتواند به درستی رشد یابد ما در اهداف تربیتی خود دچار شکست شده ایم. برای تربیت و رشد این نهاده باید سعی کنیم از ابتدا کودک را مشتاق به بررسی و پویش اطراف خود نمائیم. ما می توانیم با جواب دادن به پرسشهای او - با حوصله وسعی بیشتر - او را برای طرح پرسشهای دیگر به حرکت وا داریم. می توانیم با ندادن جواب کامل به سو الهای او، کودک را وا داریم که خود نیز برای کشف حقایق قدمی بردارد. پس شناخت خود و پیرامون خود می تواند از اولین اهداف تربیتی باشد که از ابتدای تولد می توان به آن پرداخت. آموزشهائی که در این مرحله به کودک داده می شود باید در برگیرنده شناخت کودک از حقوق خود و دیگران باشد. کودک یاد می گیرد که به دیگران احترام بگذارد. حق خود را در قبال جامعه و محیط زیست ادا کند. یاد بگیرد که فکر کند و مهارتهای تفکر را بیاموزد و بتواند رابطه ای انسانی با دیگران برقرار سازد. در مرحله بعد که از هفت سالگی شروع می شود، بیشترین تاکید بر تربیت دینی است. کودک یاد می گیرد که مناسک دینی را انجام دهد. دین خود را بشناسد و هر آنچه به او از طرف دین امر شده است، انجام دهد و از آنچه که از آن نهی شده است دوری گزیند. این مرحله توام است با شروع تعلیم و تربیت رسمی که در آن مرحله سوم از تعلیم و تربیت اسلامی که همان یاددهی علم و حکمت است آغاز می شود. در این مرحله است که شناخت و آگاهی های فرد از خود و جهان و همچنین آفریدگار جهانیان به مرتبه ای رسیده است که بتواند از روی آگاهی به سوی شکوفایی گوهر انسانی خود قدم بردارد. بنابراین به طور خلاصه می توان گفت که در تعلیم و تربیت اسلامی یک هدف اساسی وجود دارد و آن حرکت انسان بسوی خداست. چرا که ما ز بالائیم و بالا می رویم. اما این هدف کلی و نهایی در اهداف جزئی تری مستتر است که ما آن را زیر هدفهای تعلیم و تربیت اسلامی می نامیم و آنها شامل : شناخت فرد از خود، جامعه و طبیعت، رعایت حقوق خود، دیگران و طبیعت، پرورش حس احترام همراه با محبت نسبت به دیگران، انجام اعمال صالح و نیک به عنوان مسلمان، انجام مناسک دینی، پرهیز از دروغ، دشمنی، ظلم، ریا، و همه اخلاق رذیله و تلاش در جهت برقراری دوستی و صلح و عدالت در سطح جهان، کسب علم و دانش و پرورش تفکر و خلاقیت و کارآمدی برای جامعه است. این اهداف توسط مراحل سه گانه که در بالا توضیح دادیم می تواند محقق گردد. روشهای تربیت اسلامی در قرآن به روشهای گوناگون تربیت اشاره شده است. یکی از آن روشها که اتفاقا در روان شناسی مدرن امروزی نیز کاربرد دارد، روش تشویق و تنبیه است. مکررا در قرآن می بینیم که خداوند انسانها را به دادن پاداش در مقابل نیکیها و مبتلا ساختن آنها به عذاب در مقابل بدیها اشاره دارد. این روش در روان شناسی بسیار رایج است. در این روش برای تغییر و اصلاح رفتار می توان با دادن پاداش و یا تنبیه کردن انسانها را وا داشت تا رفتار بخصوصی را ارائه دهند و رفتار دیگر را سرکوب نمایند. تفاوت روش تشویق و تنبیه قرآنی و روان شناسی امروزه در این است که تنبیه یا تشویق خداوند اکثرا به دنیای دیگری واگذار شده است. اگر چه در این دنیا نیز تا حدودی تشویق و تنبیه وجود دارد ولی در روان شناسی بلافاصله بعد از رفتار خاصی تشویق وتنبیه صورت می گیرد. با این حال می توان از هر دو روش قرآنی و روان شناسانه برای تربیت افراد استفاده نمود. روش دیگری که در تربیت اسلامی وجود دارد و مکررا به آن اشاره شده است. الگوگیری از سیره پیامبران و اولیا خداست. خداوند رفتار رسول اکرم را "اسوه حسنه" برای مردم می شمارد تا از آن الگو گیرند. در روان شناسی مدرن نیز از این روش مخصوصا برای فراگیری رفتارهای اجتماعی استفاده شایانی می شود. الگو باید ویژگیهای بخصوصی داشته باشد تا مورد الگوگیری قرار بگیرد. این ویژگیها شامل جنسیت، سواد، موقعیت اقتصادی، اجتماعی، ویژگیهای شخصیتی، سن و از این قبیل است. توجه به این ویژگی ها می تواند این روش تربیتی را کارآمدتر سازد. روش دیگر تربیت در اسلام روش تذکر است. ذکر به معنای یادآوری است. به این معنا که ما، چیزی را که قبلا فرد یاد گرفته است، با بیان صفتی از آن، به او گوشزد می کنیم. این روش صرفا موقعی مو ثر است که فرد چیز را قبلا یاد گرفته باشد. در این صورت نیازی به استفاده از تنبیه نیست بلکه یادآوری آنچه فراموش کرده است کافی است. گاهی این روش می تواند به صورت امر به معروف و نهی از منکر صورت بگیرد که نوع دیگری از تذکر دادن است. از دیگر روشهای تربیت اسلامی می توان روش "بیان داستان" را نام برد. در قرآن بسیاری از داستانهای عبرت آموز وجود دارد که هر یک می تواند انقلابی در درون انسانها ایجاد نماید. روش داستانی روش استفاده از تجربیات دیگران به جای تجربه فردی است. این روش مخصوصا در سنین نوجوانی بسیار کاربرد دارد. چرا که در این سن، نوجوان می تواند روابط منطقی بین پدیده ها را به طور ذهنی درک نماید ولی کاربرد آن در کودکان نمی تواند مو ثر باشد. روش دیگری که باز در قرآن نیز به آن اشاره شده است روش محاسبه نفس است. این روش که در آن فرد به بازنمودن اعمال خویش طی دوره مشخصی می پردازد، در روان شناسی مدرن نیز کاربرد فراوانی دارد. این روش از جمله روشهای شناختی تعلیم و تربیت است که امروزه به آن خود جهت دهی یا خود نظم دهی می گویند. از طریق این روش می توان به افراد یاد داد تا خود، رفتارها و اعمال خود را تحت نظر بگیرند و آنها را کنترل نمایند. به این وسیله به عوض اینکه از بیرون به کنترل افراد بپردازیم، خود آنها را مسو ول اعمال خودشان قرار می دهیم. البته روشهای دیگری نیز در تربیت اسلامی وجود دارد که نویسندگانی مانند (تهرانی، 1376) به آنها اشاره داشته اند مانند روش محبت، روش موعظه، روش توجه و روش ابتلا و امتحان. ما از ذکر این روشها به جهت طولانی تر شدن بحث خودداری می نمائیم. هر چند بعضی از آنها دردل روشهای ذکر شده مستتر است، مانند روش محبت که باید در تمامی روشهای تربیتی اعمال گردد. روش موعظه می تواند به صورت ذکر یا داستان سرائی نیز صورت پذیرد و روش توبه که روش کاملا فردی است و ابتلا به امتحان الهی نیز از روشهائی است که خداوند در قبال بندگان خود بکار می برد. منابع 1- احمدی ، ا. اصول و روشهای تربیت در اسلام. جهاد دانشگاهی، 1364. 2- تهرانی ، د ، م. سیری در تربیت اسلامی. تهران، مو سسه نشر و تحقیقات ذکر، تهران: 1376. 3- مسروری ، ح ، ع. مباحثی چند پیرامون مبانی تعلیم و تربیت اسلامی. دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1367. 4- شیرازی، مکارم. تفسیر نمونه. جلد بیست و چهارم، دارالکتاب الاسلامیه، 1367. 5- شریعتمداری، علی. تعلیم و تربیت اسلامی. نهضت زنان مسلمان. 6- کرین، سی. و. پیشگامان روان شناسی رشد. (ترجمه فدائی، ف)، انتشارات اطلاعات، 1375. 7- طباطبائی، محمد حسین. تفسیر المیزان. ترجمه موسوی همدانی م ب ، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبائی، 1367. 8- راسل ، ب. در تربیت. ترجمه شوقی، ع، مو سسه مطبوعاتی عطائی، تهران: 1347. 9- مایر، ف. تاریخ اندیشه های تربیتی (ترجمه فیاض، ع)، سمت، 1374. 10- مطهری ، مرتضی. تعلیم و تربیت در اسلام. انتشارات صدرا، 1369.

نگاهی به امورتربیتی از زاویه دید تلفیق پرورش و آموزش

معرفت وقتی حاصل می شود که آموزشی انجام شود و تربیت هم نتیجه آموزش است. ما چیزی غیر از آموزش نداریم، ما نمی توانیم بگوییم چیزی آموزشی است و چیز دیگر تربیتی. این اولین اصلاح است که باید انجام بگیرد. جدایی نظام تربیتی از آموزشی، از زمان رضاخان مطرح شد که در کتابی که تألیف کرده ام، شرح داده ام. از زمان دارالفنون، وقتی امیرکبیر آنجا را تأسیس کرد، آموزش و پرورش را یکی کرده بود. اما با شهید کردنش و ورود فراماسونری، مسیر تغییر کرد که ۴۰۰ سند در این رابطه وجود دارد. بعدها با تشکیل دانشگاه تهران، تربیتی برچیده شد و یک مسئولیت آموزشی شد، به طوری که اگر به دانشگاهها مراجعه کنید و حرفهای تربیتی بزنید، خواهند گفت این حرفها مربوط به رشته علوم تربیتی است و رشته های دیگر از شما نمی پذیرند. آموزش و پرورش هم بعدها به همین نام تشکیل شد. قبل از انقلاب، آموزش را از غرب می گرفتند و یک زنگ دینی و اخلاق هم به خاطر جذب مردم قرار می دادند، این اندیشه همین طور ادامه پیدا کرد. لذا صحبت سربرنامه است و نه نیروی انسانی؛ کسی که در تربیتی است، تربیتی تر از نیروهای سایر بخشهای آموزشی نیست و یا نیروی آموزشی، آموزشی تر از تربیتی ها نیست. خیلی از تربیتی ها در قسمت آموزشی قوی تر عمل کردند و خیلی از آموزشی ها در کارهای تربیتی موفق تر بوده اند بنابراین صحبت سر برنامه است. یک نکته که مدیران محترم هم باید توجه داشته باشند و به معلمها منتقل کنند، آن است که چیزی جز آموزش، تربیت را ایجاد نمی کند. به بچه ای که می گویی آب که می خوری، بگو سلام بر حسین (ع) و یا بر والدینت سلام کن، در واقع آموزش می دهی و وقتی او عمل کرد، تربیت شکل گرفته است. یعنی نتیجه این آموزش، تربیت شد. ما تربیت منهای آموزش نمی توانیم داشته باشیم، تنها راه تربیت آموزش است. تئاتر، سرود و... همه آموزش است و تربیت به دنبال آن می آید. چه چیزی تربیتی است و آموزشی نیست، این باید از مخیله همکاران در مدارس خارج شود. معلم فیزیک باید بداند که بیشترین نقش تربیتی را دارد، چه بخواهد و چه نخواهد. چون هر حرکت آموزشی، اثر تربیتی دارد، ولی چرا متوجه اثر تربیتی آن نیست؛ چون سیستم به او یاد نداده است که همین که حرف می زنی اثر تربیتی داری و درس دادن و گفتار و کردارت نیز اثر تربیتی دارد. مثل این است که بخواهیم سالنی را بسازیم. مهندسین ناظر و مشاور و.... ایستاده باشند و نظارت کنند که نجار و آهنگر و بنا چه کار می کنند. اما در آموزش و پرورش، این طور نیست. دبیران فیزیک، شیمی و ... درسشان را می دهند و می روند و کاری به هم ندارند. یعنی درسها معماری شخصیت دانش آموز بی صاحب است. درس زبان با درس تجربی کاری ندارد و غیره. لذا معماری شخصیت دانش آموز، یک مهندس ناظر باید داشته باشد که زیر نظر او، شخصیت دانش آموز شکل بگیرد و همه را رهبری و بر کار همه نظارت داشته باشد که معلم ریاضی پیچیده شدن ذهن دانش آموز را دنبال کند و معلم فیزیک هم همین طور. بنابراین نظارت آموزشی، معماری تربیت ندارد و این ربطی به نیروها ندارد، بلکه نظام است که اشکال دارد و برنامه نسبت به تربیت بی تعهد است. نکته اولی که عرض کردیم، این است که هیچ حرکتی بدون آموزش محقق نمی شود. کلمه ما تربیتی ها و شما آموزشی ها اصلاً جایی ندارد، بچه هر نگاهی که به پدیده های مختلف دارد، یک اثر در ذهنش می گذارد و می شود آموزشی و همان نگاه یک اثر در شخصیت او می گذارد و می شود تربیت. بنابراین اگر این بحث اول روشن شود، دیگر دبیری اعتراض نخواهد کرد که من باید دانش آموزان را برای امتحان آماده کنم و این تربیتی ها برای سرود و اردو و بازدید، بچه ها را بیرون می برند. مدیر باید در اینجا او را توجیه کند که تربیتی به کمک تو آمده است و مزاحم تو نیست. مرحله اول تربیتی این بود که به کمک نظام آموزشی بیاید. دروسی مثل فیزیک و شیمی چون از قبل طراحی شده بود، کارگاه آموزشی داشت و لوازم آزمایشگاهی هم در صنایع آموزشی تولید می شود، اما برای علوم انسانی کارگاه آموزشی نداشت؛ هنر یعنی نقاشی، اجتماعی یعنی محفوظات، ادبیات یعنی دیکته و فارسی اما واقعاً این است؟ نه. پس کارگاه دینی کجاست؟ تربیتی، نمازخانه دایر کرده و دروس دیگر هم همین طور. لذا دبیر اجتماعی باید بداند مفاهیم آموزشی او کارگاهش، اردوها و کارهای جمعی مربی تربیتی است. وقتی از انقلاب و مباحث ملی حرف می زند، کارگاه آموزشی اش کجاست؟ وقتی که در راهپیمایی شرکت می کند کارگاه آموزشی درس علوم اجتماعی برگزار شده است. پس چرا باید معلم این درس فکر کند که این برنامه مزاحم اوست. هنر، تئاتر، سرود و مسابقات ادبی و... کارگاه آموزشی درس هنر است یا کارگاه ادبیات، کتابخانه و مسابقات ادبی است و... لذا باید تصور اصلاح شود و این حرف جدید امور تربیتی به نمایندگی از جمهوری اسلامی بود که در مرحله اول امور تربیتی ۴ مأموریت داشت:


۱ _ تأسیس کارگاههای آموزشی
۲ _ بارور کردن هدفهای رفتاری در آموزش در مقاصد ترکیبی
۳ _ کلمه تربیت و دوباره مطرح شدن تربیتی
۴ _ نظام کلاس محور که هنوز هم حاکم است و همه محکوم هستند که یک درس را بخوانند و یک جور عمل کنند را تبدیل به استعداد محور کند.
لذا غالباً معلم در کنترل کلاس با مشکل مواجه می شود، چرا؟ چون همه استعدادها را محکوم به یک نوع رفتار می کند. به همین دلیل،  امور تربیتی مکتب بازدیدها را بنا نهاده که البته باید ویژگیهای خاص خود را داشته باشد و بازدید با تأمل و فکر باید اتفاق بیفتد. نه اینکه وقتی بچه ها را به بازدید یک مرکز می برند، یکی که با دقت بیشتری و مات زده به یک قسمت خاص نگاه می کند، تذکر می دهند که چرا نمی رویِ، برو و سریعتر باش، قرار نیست که تو غرق نگاه بشوی، فقط باید نگاه کنی و رد شوی. در حالی که هدف این نیست، لذا در قرآن هم آمده است که ببینید و تفکر کنید و روز قیامت همین قرآن از ما گله خواهد کرد که چرا تفکر نکردید. امور تربیتی پیامی خاص در همه زمینه ها داشت. روانشناسان ثابت کرده اند که دختران ۳۳ برابر پسران احساسی ترند و ۸ برابر پسرها ذخیره کلام بالاتری دارند و گویش بالاتری هم دارند، ۴۲ برابر تحمل خواهی بیشتر از پسرها دارند و غربی ها با استفاده از این ویژگیها، زن را پایین تر از مرد می دانند. امور تربیتی حرف اسلام را مطرح کرد و آن اینکه، الگوی کامل زن، سیده نساءالعالمین است و اسلام هر یک از این ویژگیها را تفسیر می کند. زن معلم بشریت است. امور تربیتی آمد که این ویژگیها را با فعالیتهای مختلف تقویت کند؛ زیبایی شناسی شخصیت و صفات دیگری که امور تربیتی برای تقویت آنها ایجاد شد و امیدواریم به جایگاه اصلی خود برگردد

علل بی انضباتی دانش آوزان

علل عمده بی انضباطی را می توان به سه دسته تقسیم کرد:

الف) علل روانی

ب) علل جسمانی

ج) علل اجتماعی

الف)علل روانی: به طور کلی وقتی که مقررات و قوانین مدرسه با نیازها و ویژگیهای سنی دانش آموزان منطبق و هماهنگ نباشد، احتمال دارد وی نه تنها نسبت به مقررات و قوانین بی اعتنا باشد، بلکه با انجام دادن اعمال خلاف، نافرمانی از مقررات را نیز ظاهر سازد. بعضی از تمایلات و نیازهایی که برآورده نشدن آن ها باعث بی انضباطی می شود از این قرار است:

۱) میل به آزادی : هر کس آزاد به دنیا آمده است و طبعاً مایل است آزاد زندگی کند. هروقت بی جهت این آزادی از فرد سلب شود و پیوسته تحت مراقبت شدید و غیر لازم قرار گیرد، در پی فرصتی خواهد بود که نظم و قاعده را برهم زند. پس باید به کودکان آزادی داد. البته این آزادی تا حدی باید باشد که محیط پرورشی جنبه آموزشی و پرورشی خود را از دست ندهد.

۲) میل به بازی و حرکت : با توجه به میل و رغبت شدید کودک به بازی و حرکت باید روش کار در مدرسه و کلاس چنان تنظیم شود که این میل به جنبش و تلاش نیز تا حدی ارضا شود که در این صورت، دانش آموزان انضباط را رعایت خواهند کرد.

۳) میل به خودنمایی و اظهار وجود : در انسان اعم از کودک و بزرگسال این میل وجود دارد و شخص علاقمند است کاری را انجام دهد که مورد توجه و یا مهر و محبت و تحسین دیگران واقع شود. اگر انسان نتواند آن را در جمعی یا محیطی، با انجام دادن کارهای پسندیده و مفید ارضاء کند، ممکن است دست به کاری زند که نه تنها مفید نباشد، بلکه مضر هم باشد. مثلاً کودکی که در کلاس درس نتواند اظهار وجود کند و توجه معلم و همکلاسهای خود را جلب کند ممکن است بی انضباطی را پیش گیرد تا بلکه از این طریق مورد توجه قرار گیرد. بنابراین معلم و سایر اولیای مدرسه باید با تشکیل انجمن ها و اتخاذ روش های مناسب در تدریس و در طرز اداره مدرسه، فرصت هایی را فراهم آورند که دانش آموزان بتوانند به نحوی اظهار وجود کنند.

۴) نفهمیدن مطالب درسی : یکی دیگر از علل بی انضباطی، به ویژه در کلاس درس، نفهمیدن مطالب و گفته های معلم است. وقتی مطالب درسی با استعداد و فهم دانش آموزان مطابق نباشد و زمانی که آن درس از طرف معلم بازگو و یا تکرار می شود، دانش آموزان یک نوع بیکاری حس می کنند و دست به شیطنت می زنند. عکس این مطالب هم صادق است یعنی بعضی اوقات دانش آموزان باهوش که با یک بار شنیدن درس را فهمیده اند وقتی از طرف معلم برای دانش آموزان متوسط یا کم استعداد تکرار می شود چون نیازی به گوش دادن به گفته های معلم را احساس نمی کنند در نتیجه ممکن است دست به شیطنت و بازیگوشی بزنند، بنابراین بهتر است در انتخاب دانش آموزان کلاس سعی شود حتی الامکان از لحاظ معلومات با هم یکسان باشند و در تدریس نیز معلم تدابیری اتخاذ کند که شاگردان با استعداد و با هوش در کلاس بیکار نمانند و نیروی اضافی آنان صرف شیطنت و خرابکاری نشود.

ب) علل جسمانی : گاهی بی انضباطی ها و مراعات نکردن مقررات، ناشی از ضعف و ناتوانی جسمی است. کودک ضعیف و ناتوان، کم حوصله است و زود عصبانی می شود، در کلاس درس زود خسته می شود ودر نتیجه باعث بی نظمی و برهم خوردن نظم کلاس می شود. معلم آگاه به روشهای پرورشی می داند که باید توانایی کودکان را در امری در نظر گیرد و هر نوع بی حوصلگی و احیاناً عدم مراعات مقررات از طرف دانش آموزان را بی نظمی و بی انضباطی تلقی نکند. در مواردی که نیز بی انضباطی ممکن است ناشی از نقص یا عیب جسمانی باشد که معلم با داستان هایی از اشخاص که با وجود نقص های جسمانی موقعیت های شایانی کسب کرده اند و این نکته را به وی بفهماند که داشتن نقص عضو در اعضا نمی تواند باعث عقب ماندگی، در تمام زمینه های زندگی باشد.

ج) علل اجتماعی :

گروه دیگر از علل بی انضباطی جنبه اجتماعی دارند. از آن جمله علل مربوط به آموزش و پرورش خانواده است. یعنی، همچنان که قبلاً نیز گفته ایم، دانش آموز یک کلاس یا یک مدرسه از خانواده های مختلف که دارای طرز رفتار و معلومات و جهان بینی متفاوت هستند، به مدرسه می آیند و تحت یک نوع مقررات و نظم قرار می گیرند. کودکی که در خانواده با خشونت و محدودیت عادت کرده، در کلاس و مدرسه که خود را دوراز محیط خفقان آور خانواده می بیند، ممکن است دست به اعمالی بزند، یا برعکس، کودکی که در خانواده به طور آزاد بزرگ شده و شخصیت وی مورد احترام بوده است، در مدرسه نسبت به خانه محدودیت بیشتری احساس می کند، علاوه بر آن ممکن است شخصیتش به اندازه خانه مورد توجه و احترام قرار نگیرد، در نتیجه کودک را به انجام دادن اعمال خلاف مقررات مدرسه وادارد. معلم و اولیای مدرسه باید با بصیرت و کاردانی به این موضوع توجه کنند و بکوشند کودک را به طور متعادل بار آورند. از جمله عوامل دیگر، اختلاف بین پدر و مادر، وجود نامادری، وضع اقتصادی خانواده ها هستند که نباید از چنین دانش آموزانی انتظار رفتاری مطلوب را داشت. البته نباید از آموزش و پرورش چنان کودکانی غافل باشیم، بلکه غرض پذیرفتن دانش آموز با تمام ویژگی ها و رفتارهای اکتسابی وی از محیط و سعی در ایجاد تغییرات در رفتار اوست به صورتی که مطابق با معیارهای اخلاقی مطلوب باشد.

سخنان آیت الله جوادی آملی در مورد امور تربیتی

یکی از نوآوری های انقلاب شکوهمند اسلامی و تلاش های پیگیر یاران برجسته امام راحل(ره) همچون شهیدان رجایی و باهنر؛ تشکیل و گسترش نهاد مقدس امور تربیتی درسطح مدارس کل کشور بود.

این نهاد تاثیرگذار همواره در جهت تقویت روحیه دینی و پرورش دانش آموزان بر محوری تربیت و اخلاق اسلامی به ایفا نقش پرداخته و منشأ برکات فراوانی بوده است.

اکنون با نزدیک شدن به روز(امور تربیتی و تربیت اسلامی) که مصادف با هشتم اسفند است مقوله تربیت و امور پرورشی درمدارس و چگونگی اسلامی شدن دانشگاهها و مدرسه ها براساس اسلامی شدن علوم گوناگون از دیدگاه حکیم فرزانه آیت ا... جوادی آملی مورد بررسی و کنکاش قرار می گیرد که با هم آن را از نظر می گذرانیم.

شاخه های سه گانه «تبلیغ»، «تعلیم» و «تحقیق» برای احیای اندیشه انسانی

مستحضرید پرورش غیراز تعلیم است، چه اینکه غیر از تبلیغ است؛ صبغه پژوهش و تحقیق دارد و ثمره تبلیغ و تعلیم.

توضیح مطلب این است که یک وقت کسی مبلغ است، منافع چیزی را ذکر می کند. مضار چیز دیگری را بازگو می کند؛ این در حد «تبلیغ» است که برای توده مردم، تبلیغ اثرگذارتر از تعلیم است. در مراکز علمی تبلیغ کارایی ندارد. آنجا جای «تعلیم» است و حوزه علم. در حوزه تعلیم که بالاتر از تبلیغ است؛ ادله و براهین شیء و ریشه های معرفتی شیء تثبیت می شود؛ مطلبی را به متعلم (یاد) می دهند، نه فقط تبلیغ کنند. فکر او را در بخش اندیشه رشد می دهند، این می شود تعلیم.

بالاتر از تعلیم، «تحقیق» و «پژوهش» است که یک محقق در کنار کتابخانه اش تنها می نشیند، با کتابهای عمیق علمی مأنوس است، با علماء و اندیشوران گذشته و حال مأنوس است. از باب تضارب آراء، آراء آنها را ارزیابی می کند، دست به قلم می برد و یک کتاب تحقیقی می نویسد که آن کتاب تحقیقی برای متعلمان نافع نیست، برای دانش آموزان سودمند نیست، ولی برای اساتیدشان مفید است. پس تبلیغ داریم و تعلیم و بالاتر از هردو، تحقیق. اینها کارهای علمی است.

پرورش، عامل احیای انگیزه در انسان

اما «پرورش» مستقیما کاری با انگیزه دارد، نه اندیشه. یعنی آنچه که دربخش اندیشه بازگو شده است، آن اندیشه را به انگیزه تبدیل می کند تا به عمل برسد و این نوجوان یا جوان رشد کند و بالا بیاید، او را بپروراند. (تربیت) کاری است که انسان با نوآموزان و دانش آموزان و مانند آن دارد تا اینها با انگیزه رشد پیدا کنند. بخش اندیشه، آن هنر را ندارد که انسان را بپروراند. انسان را آگاه می کند، ولی ممکن است عالم بی عمل درآید. عالم بی عمل چه در جامه روحانیت، چه درکسوت دیگران بیش از اثر علمی بهره ای نخواهد داشت. در حالی که جامعه نیازمند علم صائب و عمل صالح است. اگر کسی عملی داشت، ولی فاقد عمل صالح بود؛ چنین کسی نه به حال خود سودمند است، نه به حال جامعه.

سیطره فعالیت اندیشه و انگیزه در فرد و جامعه

وقتی جامعه رشد می کند و به ثمر می رسد که انگیزه قوی داشته باشد. رهبر کارها انگیزه است و نه اندیشه. اندیشه آن مواد خام را به انگیزه می رساند، آن محور تصمیم گیری اگر بالغ و عاقل بود؛ مصمم می شود و کاری را انجام می دهد. اندیشه به بخش جزم بر می گردد، انگیزه به بخش عزم. آنجا که سخن از اراده و محبت و نیت و خلوص و مانند آن است، آن را عقل عملی به عهده می گیرد. عهده دارش انگیزه است؛ آنجا که سخن از حس و تجربه و خیال و وهم و استدلال است، آن را اندیشه. جامعه به همان اندازه که به اندیشه و علم محتاج است، به انگیزه و تصمیم و اراده و عمل نیازمند است، بلکه بیشتر.

فرزندان کنونی که آینده سازان مملکت اند، اینها بیش از آن مقدار که به اندیشه محتاج اند، به انگیزه نیازمندند و مسئولان بزرگوار امور پرورشی عهده دار پرورش این انگیزه اند. یعنی عزم و اراده و نیت ومحبت اینها را سامان می دهند که اینها در چه مداری رشد بکنند، نسبت به چه امر مرید باشند، نسبت به چه امر مخلص باشند، نسبت به چه امر ناوی باشند و نسبت به چه امر عاصم و مصمم.

نقش پر اهمیت «تصمیم» در فرد و جامعه

اگر کسی اراده اش سست و توخالی باشد، قوی نباشد؛ چنین کسی اهل تصمیم نیست. چون «صمیم» یعنی چیز درون پر. آن سنگ درون پر را می گویند: صخره صما. آن دوستی که در دوستی اش خللی نیست، می گویند: دوست صمیمی که محبت درون او را پر کرده است. چه اینکه گوش ناشنوا که پر است، به صاحب چنین گوشی می گویند: اصم و چنین سامعه ای را می گویند: مبتلا به صمم شده است. صمیمی، تصمیم، اصم، مصمم بودن و مانند آن از درون پرحکایت می کند. اگر کسی درونش پر بود، اهل تصمیم است. تصمیم در جامعه حرف اول را می زند؛ جامعه هم به وسیله جوانهائی که قبلاً دوران پرورشی را گذراندند و هم اکنون مسئول یک اموری هستند، اداره می شود.

کسانی که فعلاً مصدر کارند، یک روزی دانش آموزان مدارسی بودند که زیرنظر مسئولان محترم پرورشی کوشش می کردند. اگر آنها خوب ساخته می شدند، ما دیگر کسی نداشتیم که گرفتار مفاسد اقتصادی بشود، یا مشکلات زیر میزی و رومیزی و رشوه و عشوه و اینگونه از آسیب ها و آفت ها را دریابد. تبلیغ یک بخش کوچکی از تأثیر را به همراه دارد، تعلیم یک بخش ضعیفی را به همراه دارد؛ اساس کار روی پرورش است و تربیت.

تأثیر بیشتر دیدار مربی تربیتی با دانش آموز

مطلب دیگر آن است که چیزی که انگیزه را زیاد می کند، دیدار آن نوآموز و دانش آموز است. سخن نغز و دلپذیری جناب سهروردی، صاحب عوارف المعارف دارد. می گوید: اگر کسی مسئول تربیت شد، وقتی در تربیت موفق است که کارش را با عمل شروع بکند. یعنی رفتار او، گفتار او، نوشتار او، قیام و قعود او، طرز امتحان کردن او، طرز ورودش در کلاس، خروجش از کلاس، نمره دادن او، سؤال کردن او، آزمون او، برخورد با طبقات گوناگون از نوآموزان (مربیانه) باشد، نه (معلمانه)! معلم در امور تربیتی موفق نیست؛ این ممکن است مسائلی را به شاگرد یاد بدهد، اما توان آن را ندارد که شاگرد را بپروراند.

سخن نغز و دلپذیر صاحب عوارف المعارف این است: من لاینفعک لحظه، لاینفعک لفظه. آن عالم، آن استادی که دیدن او آدم را عوض نکند، سخن او هم قدرت تغییر ندارد. ما برخورد می کنیم، می بینیم؛ کسی طرز نشستنش، رفتنش، آمدنش، نگاهش، برخوردش، این نمی تواند دلپذیر باشد؛ این می تواند معلم خوب باشد، ولی مربی خوب نیست! فرمود: من لاینفعک لحظه، لاینفعک لفظه. کسی که نگاهش در آدم اثر نگذارد، لحاظش جاذبه نداشته باشد؛ لفظش هم اثر ندارد!

رشد دانش آموزان در سایه تغذیه مربیان پرورشی

مسئولان، برادران و خواهران محترم که بهترین سمت در اختیار شماست به عنوان امور پرورشی؛ شما باید اینها را تغذیه کنید. تغذیه روح، اذکار روحانی است. هرگز روح بدون غذا نخواهد بود، و هرگز روح را نمی شود فریب داد! این روح فریب خور نیست. گفتند: شما طوری باشید که در جمیع شئون زندگی شما آثار پرورش باشد، یک معلم کلاس که دارد تدریس می کند؛ او اگر سخنش عالمانه بود، به وظیفه اش عمل کرده است. ولی مسئولان امور پرورشی اینچنین نیست! اینها نمی خواهند یاد بدهند؛ می خواهند این مطالب را به جان تحویل بدهند، بعد بازتاب این را در جان ببینند، شکوفائی جان را روزانه ارزیابی بکنند، رشد او را ببینند، و برابر رشد او به او غذای جدید عطا کنند.

مادر، پرورنده کودک است؛ خدای سبحان، پرورش کودک را روزانه شروع می کند. حالا ما در روزانه و هفته و ماه سخن نگوئیم؛ مثلا کودکی که امسال به دنیا آمده، با کودکی که پارسال به دنیا آمده، شیرهای مادرهایشان گفتند کاملا فرق می کند. آن شیر، شیر کودک ۲ ساله است؛ سنگین تر شده، مواد غذائی بیشتری دارد، برای دستگاه گوارش کودک ۲ ساله سازگار است؛ و این کودک نوزاد، شیرش رقیق تر است. در سابق هم از نظر دستورات فقهی می گفتند: وقتی می خواهید دایه بگیرید، کودک نوزادتان را به دایه ای بدهید که او هم دارای نوزاد امسال است. کسی که نوزادش مال پارسال است و او مادر فرزند سال قبل است، شیر پستان او برای فرزندان شما مناسب نیست. این فرزندی که تازه خدا به شما داد، این دستگاه گوارشش رقیق است؛ این باید شیر رقیق بنوشد. مادر پرورنده است، شیر می دهد و کودک رشد می کند.

مسئولان محترم پرورشی «تغذیه» می کنند، نه تعلیم! و مستحضرید اگر خدای ناکرده رفتار، گفتار، نوشتار، کیفیت برخورد مسئولان محترم، عالمانه و عاقلانه نباشد، طوری با شاگرد برخورد می شود و مطالبی به شاگرد القاء می شود که شاگرد آن را نمی پذیرد و اگر غذائی مسموم باشد، همانطوری که دستگاه گوارش طبیعی این غذا را بالا می آورد؛ اگر فکری کج راهه بود، منحرف بود، بیراهه بود؛ آن دستگاه فطرت و نه طبیعت، آن را بالا می آورد، این را جذب نمی کند تا بپروراند. اینکه بزرگواری مثل سهروردی فرمود: من لا ینفعک لحظه، لاینفعک لفظه؛ برای آن است که آن با نگاه در درون بیننده اثر می گذارد، آن را می پروراند. مطابق با دستگاه فطری اوست و دلپذیر است. چون می پذیرد، جذب می کند، هضم می کند و رشد می کند. شما شاگردان تان را بیازمائید، نه آن امتحانی که در پایان کار می گیرند! شما تربیتی هستید، نه تعلیمی. اگر چیزهایی را گفتید و آنها در روی کاغذ جواب مثبت دادند، این خلط تربیت با تعلیم است. شما تربیتی حرف می زنید، ولی تعلیمی فکر می کنید، یا تبلیغی فکر می کنید. آن کسی که تربیتی حرف می زند؛ ولی تعلیمی فکر می کند، یا تبلیغی می اندیشد موفق نیست! آنکه تربیتی حرف می زند، تربیتی فکر می کند، او موفق است.

شما امتحان تان باید عملی باشد؛ آن امتحانات علمی که سر جایش محفوظ است، ورقه هایی در اختیارشان هست، مطالبی را بازگو می کنید، آنها هم می نویسند. اما شما در این کلاس باید اینها را بیازمائید که اینها چند درجه بالا آمده اند. از نظر امانت آیا امین اند یا نه، حافظ اسرار هستند یا نه، حافظ نگاه خودشان هستند یا نه، برخوردشان با پدر و مادر چیست.

ضرورت تعامل دو نهاد خانه و مدرسه

این که گفتند: انجمن اولیای منزل و مدرسه، برای همین جهت است که تعامل باشد. گزارش صحیح از مدرسه به منزل برسد، گزارش جامع از منزل به مدرسه برسد. گاهی ممکن است کودکی در منزل پرورش صحیح داشته باشد، ولی در فضای مدرسه این چنین نباشد؛ دو شخصیتی باشد. یا کودکی در مدرسه منظم باشد، در منزل آشوبگر باشد، دو شخصیتی باشد. تشکیل انجمن اولیا و مربیان برای همین جهت است. شما باید از نزدیک ارزیابی کنید؛ اگر بخواهید این جامعه به سمت سلامت حرکت کند، ما دیگر مشکلی نداشته باشیم، برای اینکه کسی گرفتار مفاسد اقتصادی و زیرمیزی و رشوه نشود؛ باید الآن این را ساخت. در دوران جوانی در دانشگاه ها به زحمت ساخته می شوند. مهم ترین راه برای ساختن، همان دوران راهنمایی و دوران دبیرستان است که این می خواهد شکل بگیرد.

این دستگاه را شما سالم نگه بدارید؛ وقتی سالم نگه داشتید، هر پیشنهاد باطلی در دوران اشتغال به چنین جوانی ارائه کنند، می بینید آن را نمی پذیرد؛ اصلا از گناه منزجر است. چه طور یک انسان سالم، دستگاه گوارشش غذای سمی را بالا می آورد و قبول نمی کند، یک کسی که خوب پرورش شده است، دستگاه فطرت او هم این است.

ارائه متون درسی اسلامی، نتیجه پرورش دینی

مطلب دیگر آنکه برای اینکه در فضای آموزش و پرورش، تربیت کامیاب تر و موثرتر باشد، بررسی متون درسی است. معنای پرورش دینی این نیست که ما در کنار درس های فیزیک، شیمی، ریاضی؛ یک امور تربیتی داشته باشیم در کلاس یا در یک کتاب جداگانه؛ یا در همان کتاب چند صفحه مسائل تربیتی داشته باشیم! این تقریبا سکولار فکر کردن است؛ یعنی تعلیم را از تربیت جدا کردن است. وقتی تعلیم موثر است و تربیت سودمند است که این تعلیم صبغه تربیتی داشته باشد. یعنی فیزیک ما بشود فیزیک اسلامی، شیمی ما بشود شیمی اسلامی، ریاضی ما بشود ریاضی اسلامی.

این را خوب عنایت کنید؛ الآن تقریبا نزدیک دو دهه است که سخن از اسلامی شدن دانشگاه هاست. برخی ها فکر کردند دانشگاه وقتی اسلامی می شود که نمازخانه داشته باشد، مسئول اقامه نماز داشته باشد، کلاس دخترها و پسرها از هم جدا باشد، نماز جمعه شرکت بکنند، شب های چهارشنبه دعای توسل داشته باشند، شب های جمعه دعای کمیل داشته باشند، مصلی و نمازخانه داشته باشند، این معنای اسلامی شدن دانشگاه نیست. این مسلمان تربیت کردن است، نه اسلامی بودن دانشگاه!

دانشگاه را علوم و متون درسی تشکیل می دهد. عنصر محوری دانشگاه، متون درسی است. وقتی متون درسی اسلامی نبود، کاری به خدا و قیامت نداشت؛ این دانشجو گرچه ممکن است مسلمان بار بیاید، ولی این فضای دانشگاه فضای اسلامی نیست.

چگونگی اسلامی شدن علوم در مدارس و دانشگاه ها

برای اینکه متون درسی، اسلامی بشود راهش این است که این مطالبی که گفته می شود، بحث طبیعت نباشد؛ بحث خلقت باشد. ما واقعا در زمین شناسی، آسمان شناسی، دریاشناسی، جانورشناسی، گیاه شناسی، معدن شناسی با طبیعت سر و کار داریم یا با خلفت؟ زمین امر طبیعی است، دریا امر طبیعی است، گیاه امر طبیعی است و خودروست؛ یا مخلوق است؟!

ما به جای اینکه بگوئیم: در طبیعت چنین است، باید کتاب درسی ما این باشد: در خلقت چنین است. وقتی از طبیعت به خلقت منتقل شدیم، قهرا خالقی هم هست. وقتی خالق بود، همان طوری که همین مطالب را قرآن کریم تبیین می کند، با هوالاول والآخر(۱) یاد می کند؛ متون درسی دبیرستان های ما این چنین می شود، قهرا دانشگاه هم آن چنان خواهد شد. می گوئیم: خدا چنین کرد برای فلان منظور.

الآن جریان تولد ستاره ها مطرح است؛ می گوئیم: خدای سبحان چنین فرمود؛ اولم یروا ان السموات و الارض کانتا رتقا ففتقناهما.(۲) خدا چنین کرد، برای فلان منظور. این هو الاول را در آغاز هر مطلبی می نویسیم، این هوالاخر را در پایان هر مطلب می نویسیم؛ در وسط آن آغاز و انجام طبیعت را برمی داریم، خلقت را جایگزین می کنیم. خدا در نظام و ساختار خلقت چنین کرده است برای آنکه نه بیراهه برویم، نه راه کسی را ببندیم.

ما اصلا فیزیک غیراسلامی نداریم، ما شیمی غیراسلامی نداریم، ما در خلقت بحث می کنیم. همین ها را قرآن مطرح کرده؛ مگر ما ریاضی غیراسلامی داریم؟! منتها دیگران آمدند این هوالاول را برداشتند، این هوالاخر را برداشتند، خلقت را به طبیعت تبدیل کردند، علم را سکولار کردند! گفتند: مگر ریاضی اسلامی و غیر اسلامی است؟! می گوئیم: خیر؛ شما آمدید، اوضاع را به هم زدید. ما اصلا غیراسلامی نداریم. مگر قرآن اینها را مطرح نکرده؟! مگر می شود ما شیمی غیراسلامی داشته باشیم، زمین شناسی غیراسلامی داشته باشیم؟! زمین طبیعت است یا خلقت است؟

ضرورت بهره برداری معارف اسلامی دربارأ علوم گوناگون

مگر می شود دریاشناسی غیراسلامی داشته باشیم؟! دریاشناسی فقط اسلامی است. خدا اینچنین کرده، خدا آفریده برای فلان منظور. فرمود: ما این دریا را خلق کردیم، کشتی رانی بکنید، از ماهی اش استفاده بکنید، برای فلان منظور. همانطوری که در راهنمائی و رانندگی مسئولان محترم و کارشناسان ورزیده باخبرند که چند اتومبیل از این جاده گذشت، چرخ هایشان چه بود، با چه سرعت رفتند، با چه ترمز رفتند، سبقت گرفتند یا نه؛ همأ اینها را ذات أقدس اله دربارأ ماهی هائی که در دریا هستند، بررسی می کند.

بیان نورانی علی بن ابیطالب(ع) این است که: یعلم عجیج الوحوش فی الفلوات و معاصی العباد فی الخلوات و اختلاف النینان فی البحار الغامرات(۳). (نینان) جمع (نون) است، «نون» یعنی ماهی؛ «اختلاف» یعنی رفت و آمد. خدا می داند در این منطقه چند تا ماهی آمدند، چند تا بزرگ بودند، چند تا کوچک بودند، کدام یک از اینها به سرعت رفت، کدام یک از اینها به کندی رفت، کدام یک سبقت گرفت؛ همأ اینها را می شود با درس یاد گرفت و خواند و فرا گرفت!

نگاه طبیعی علوم به پدیده های هستی، لاشه ای از دانش حقیقی

همانطوری که آن متخصص راهنمائی و رانندگی می تواند بفهمد اتومبیل ها، کدام سبقت گرفتند، کدام نگرفتند؛ یک دریاشناس، یک ماهی شناس ورزیده، هم می تواند یاد بگیرد؛ لکن با چتر هو الأول والاخر منتها بیگانه آمد، این مثلث را برداشت، لاشأ دانش را به دانشگاهها داد! لذا اینها می گویند: مگر فیزیک می شود اسلامی و غیراسلامی باشد! یعنی بال هوالاول را برداشت، کی کرد؛ بال هوالاخر را برداشت که برای چی کرد؛ این خلقت را هم به طبیعت تبدیل کرد و این لاشأ دانش است! لاشأ دانش هم در دبیرستان است، هم در دانشگاه. با لاشأ دانش که کسی رشد نمی کند!

شما مسئولان محترم پرورشی خیلی باید تلاش کنید تا اینها را نماز خوان بار بیاورید!! پرورش شما در کنار تعلیم است؛ نه تربیت با تعلیم آمیخته است! اما در حوزه های علمی تعلیم با تربیت آمیخته است. خدا چنین گفت، خدا چنین کرد، خدا چنین می خواهد؛ علم است، منتها معلوم است کی گفته، برای چی گفته؛ سخن از خلقت است، نه سخن از طبیعت!

ضرورت به یادگیری دانش اسلامی

اگر آموزش و پرورش به همراه دانشگاه و دانشگاه به همراه آموزش و پرورش این مسیر تعلیم و تربیت را محققانه به صورت علوم اسلامی دربیاورند، دیگر لازم نیست ما به کسی بگوئیم کلاس دختر و پسر از هم جدا باشد! مگر در حوزأ علمیه، جامعه الزهراء نیست؛ طلبه ها نیستند؟ مگر اینها با همند؟ مگر کسی به اینها می گوید دختر و پسر یک جا ننشینند؟ مگر به طلبه ها کسی می گوید: شما در شب ها برخیز، نماز شب بخوان، استادت را دعا بکن؟! این خودش برمی خیزد. مگر کسی به طلبه می گوید جلوی استادت بیخود ننشین، بگذار اول او بنشیند، هر جا دیدی سلام بکن، نام او را به احترام ببر؛ در بیداری و خواب به احترام او، در زندگی و مرگ او به احترام او؛ او چه زنده باشد، چه مرده باشد به یاد او طلب مغفرت بکن؛ مگر اینها را کسی به طلبه ها می گوید؟! یا متن درس محصولش این است؟

اگر طبیعت به خلقت تبدیل بشود، درس دانشگاهها و آموزش و پرورش، اگر از حوزه های علمی قوی تر نباشد، کار حوزه های علمی را می کند. در آن صورت اگر در حوزه های علمی بگویند: خدا چنین گفت، در دانشگاه و آموزش و پرورش خواهند گفت: خدا چنین کرد. اگر فیزیک و شیمی و ریاضی و سپهرشناسی و دریاشناسی هست؛ خدا چنین کرد، خدا چنین می کند، خدا چنین می خواهد؛ در نتیجه کتابها عالمانه و مربیانه تدریس می شود.

این اساس کار است که نظام اسلامی ان شاءالله باید به این سمت حرکت کند؛ در طی دو دهه سخن از اسلامی شدن دانشگاه است، راه حل این است. نه اینکه کلاس دختر و پسر را جدا بکنیم! بله، آن خیلی خوب است؛ آن مسلمان تربیت کردن است، نه اسلامی شدن دانشگاه! شما می خواهید آموزش و پرورش اسلامی داشته باشید، یا بچه های مسلمان تربیت کنید؟! بچه ها را مسلمان به بار بیاورید، بسیار خوب است؛ اما این، بخشی از راه است. اساس راه آن است که علوم تان اسلامی باشد.

بیان نورانی حضرت امیر(ع) این است که: اینها خیال کردند که انسان مثل علف هرز و خودروست، خود درآمده! دریا خودروست، صحرا خودروست، راه کهکشانها خودروست، این آسمانها و ستاره های محیرالعقول خودروست، پیدایش و پرورش انسان خودروست! هل یکون زرع بلازارع، او بناء بلابان(۴). مگر می شود بگوئیم این راه کهکشان مثل علف هرز خودرو است؟! تا سخن از طبیعت است، همین فکر است. پس کسی تربیتی حرف بزند، سکولار فکر کند؛ توفیقش بسیار کم است. خیلی موفق بشود، این است که بچه ای تربیت کند، مسلمان! اما علومش، علوم اسلامی نیست.

اگر ان شاءالله دانشگاهها این لاشأ دانش را با این بال هوالاول و الآخر هماهنگ کردند، یک. طبیعت را به خلقت تبدیل کردند، دو. این مثلث را به متون درسی دادند، سه. این دروس پرواز کرد، چهار؛ در آن صورت دانشگاه به عنوان اشراف و سایه افکنی، می تواند مواد علمی آموزش و پرورش را هم تأمین کند. که امیدوارم ان شاءالله به این سمت و سو حرکت کنیم تا ان شاءالله رحمان پرورش ما و تربیت ما عین تعلیم ما و تعلیم ما عین تربیت ما باشد

.